کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

شکسته فرق کسی که نوای توحید است            شکـسـته فـرق کسی که تمام امید است
شکسته فرق کسی که جمال خورشید است            شکسته فرق کسی که فروغ جاوید است


هــمــه امــیــد دل او فـقـط خــدا بــوده
ز هـر که غـیر خـدا از ازل جـدا بـوده

کسی که در دو جهان سرِّ بس مگو دارد            کسی که بهـر یتـیـمـان صد آرزو دارد
کسی که بغـض دل خسته بر گلـو دارد            کسی که هر دمی از خون دل وضو دارد

فراق یار و غـم بی کسی و غربت وای
مـرور خـاطـره‌هایی اسیـر محنت وای

کـسـی که دیـدۀ بـاران بـرای او گـریـد            کسی که اشک غـریـبان برای او گرید
کسی که هر دل سـوزان برای او گرید            کسی که مصحف و قرآن برای او گرید

کسی که دار و ندار جهان بُوَد غرقـش
به تیر فتنۀ شیـطان شکـسته شد فرقـش

عـلـی که مـعـنی ایـمـان بُـوَد محبت او            عــلـی کـه دیـن الـهـی بُـوَد هـدایـت او
عـلـی کـه امـر پـیـمـبـر بُـوَد ولایت او            علی که هست رضای خـدا رضایت او

عـلی که شد هـمۀ آسـمان بر او گـریان
نبوده جز غم زهـرا به سینه اش مهمان

علی که جز غم مسکین نبوده مشکل او            علی که قرب الهی شدَه ست حاصل او
علی که داغ شـقـایق نـشـسته بر دل او            عـلـی که مـاتم زهـرا شده‌ست قـاتل او

گرفـته در دم آخر خودش سراغ حسین
دلـش بسـوزد و گـرید برای داغ حسین

الا که خـیـمۀ جـان را تو قـائـمه هستی            الا که بر لب عـالـم تو زمـزمه هـسـتی
الا که صاحب و مـولای ما همه هستی            الا که باب هـمـان مـاه عـلـقـمه هـسـتی

الا که پُر شده هستی ز شـور احساست
فــدای نـام حــسـیـن و فــدای عـبـاسـت

چه خوب شد که تیغ ها به پیکرت نرسید            و تیـر و نیـزۀ او سمت دخـترت نرسید‌
و تازیـانه به رخـسار خواهـرت نرسید            و خـیـزران به لـبان مـطـهـرت نرسـید

اگر چه غـربت نام تو صد سخـن دارد
چه خوب شد که تن پاک تو کفـن دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

شکسته فرق کسی که جمال خورشید است            شکسته فرق کسی که برون فروغ جاوید است

چه خوب شد که تیغ تا به پیکرت نرسید            و تیـر و نیـزۀ او سمت دخـترت نرسید‌

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت پدر

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

بـه گـردِ بـسـتـرِ تـو دادِ بـیداد            نـشـسـته دخـتـرِ تو دادِ بـیـداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای            چه سـازم با سـرِ تو دادِ بیداد


***************

یتـیمی گـفت مـادر مرکـبم کو            فقـیری گفت که شمعِ شبم کو
دوچشمانت چرا تار است امشب            مرا کشتی نگـو که زینـبم کو

***************

طبیب آمد سرش را هِی تکان داد            مرا دستِ بـلایی بی‌امـان داد
طبیب امشب چه در گوشِ حسن گفت؟            زمین خورد و کفن‌ها را نشان داد

***************

زمـانِ سـوخـتن‌ها مـانده باقی            غـمِ عـریان بدن‌ها مانده باقی
به من حق می‌دهی حالا بسوزم            دوتا از این کفن‌ها مانده باقی

***************

نگاهـم را به این رفتن بدوزم            لـباسِ مـجـلسِ شـیـون بـدوزم
خیالـم نیست راحت با حسـینم            نـشـسـتم چند پـیـراهن بـدوزم

***************

مرا با دردهای کـوفه مگـذار            که با نامردهای کوفه مگـذار
مـرا حـتی تو با شـاگـردهـایم            و با ولگـردهای کـوفه مگذار

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت پدر

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لحظه‌های سخت و جانفرساست بابایِ غریب            ذکرِ تو بدجور بر لبهاست بابایِ غریب

در دلـم دل‌شوره افتاده پُر از دلـتـنگی‌ام            بینِ قلبم محشری بر پاست بابایِ غریب


مثلِ سیلابی شدم زمزم شده چشمانِ من            از فراقـت دیده‌ام دریـاست بابایِ غریب

این که راحت می‌شوی از مردمِ دنیا پدر            این تصوّرها فقط زیباست بابایِ غریب

تجربه کردم یتیمی را پس از مادر ولی            ای هیاهوها پُر از غوغاست بابایِ غریب

بر مشامم می‌رسد از دور و اطرافِ اتاق            این شمیمِ مادرم زهـراست بابایِ غریب

من فـداییِ حـسیـنم خـاطـرت آسـوده باد            دخترت شوریده و شیداست بابایِ غریب

در حفاظت از من زینب وصیّت می‌کنی            این یلی که نامِ او سقّـاست بابایِ غریب

بر ابالفضلم سفارش کن پُر از غیرت شود            این صفت را گرچه او داراست بابایِ غریب

از شلـوغی از سرِ بـازار می‌تـرسم پدر            نیّـتـم امـداد در آنجـاست بـابـایِ غـریب

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

كیست این مرد كه شب كیسۀ خرما می‌بُرد            روز می‌آمد و از سیـنه نـفـسها می‌بُرد

كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا می‌بُرد            رزم را با مدد از حضرت زهرا می‌بُرد


این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این

اَشـهــدُ اَنَّ عــلـیّـاً ولــیّ الله اسـت ایـن

كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد            از میانِ كـمـرش تـیـغِ دوسـر در آورد

از دلـیرانِ عـرب جـمـله پـدر در آورد            کـار او بـود کـه اسـلام ثــمـر در آورد

یاعلی روز و شب و شمس و قمر می‌گویند

هـا عَـلـیٌ بَـشـرٌ کـیـفَ بَـشَـر می‌گـویند

آه همسفـرۀ کوری دل ویـرانه کجاست            نان‌پـزِ خانۀ این جـمع یتـیمانه کجاست

مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست            شانۀ بارکش و دستِ کـریمانه کجاست

پـیـرزن پیـش تـنـور است که آقـایم کو

کودکی چـشم به راه است که بابایم کو

گرچه از ضربۀ شمشیر سرش ریخت بهم            زهر کاری شد و با سر جگرش ریخت بهم

تا علی ریخت بهم دور و برش ریخت بهم            دید چشمان طبیب و پسرش ریخت بهم

آه در آتش غم حاصل زینب را ریخت

سر تکان داد طبیب و دل زینب را ریخت

سوخت از حرف طبیب از خبرش عباسَش            می‌زند روی سرش هِی به سرش عباسَش

روضه‌خوانش حَسنش نوحه‌گرش عباسَش            قلبِ او هست حسین و جگرش عباسَش

وقت روضه شد و عباس به زانو اُفتاد

رفـت از حال عـلی درد به پهـلو اُفـتاد

وای از امروز حسن گوشۀ بسـتر اُفتاد            بـاز هـم یـادِ غــمِ بـســتـرِ مــادر اُفـتـاد

خـواهـر اُفـتاد زمین تا كه بـرادر اُفـتاد            یادِ روزی كه رویِ مادرشان دَر اُفـتاد

هیزم و آتش و كابوس عجب بد دردی است

ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است

قنفذ از راه از آن لحـظه كه آمد می‌زد            تـازه می‌كـرد نـفـس را و مجـدد می‌زد

وای از دستِ مـغـیره چـقـدر بد می‌زد            جای هركس كه در آن روز نمی‌زد می‌زد

آخرین حرفِ علی بود و خواهش می‌كرد

زینبش را به اباالفضل سفارش می‌كرد

زیـنــبـم آه بـبـیـنـی غــمِ حـنـجـرهـا را            می‌کـشی روی جـگـر داغ برادرها را

بعـد از آن جمع کنی پـارۀ پـیـكـرها را            می‌زنی چـند گـره معـجـرِ دخـتـرها را

مـی‌زنی داد به گـودال حرامی نـزنـیـد

تـبر كـوفـی و سـر نـیـزۀ شامی نـزنـید

: امتیاز
نقد و بررسی

ـ ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ موضوع وصیت امیرالمؤمنین علی عليه السّلام در هنگام شهادت به حضرت عباس عليه السّلام مبنی بر اینکه در کربلا مراقب برادرت حسین عليه السّلام و یا خوارت حضرت زینب باش در هیچ مقتل معتبری نیامده است است؛ لذا توصیه می کنیم به منظور دوری از تحریف و یا تدلیس احادیث تا زمانی که سند معتبری برای آن نیافتید از خواندن آن خوداری فرمائید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آخرین حرفِ علی بود و خواهش می‌كرد

زینبش را به اباالفضل سفارش می‌كرد

 

ترسیم حالات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت پدر

شاعر : سجاد شاکری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ردّ خـونـابـۀ شـقُّ الـقـمـری می‌بـیـنـد            بر جـبـینِ پـدر از خون اثری می‌بیند

دخـتـری غـمـزده هـمراه برادرهایش            بین بـسـتر پدر خـون جگـری می‌بیند


چشم در چشم برادر که می‌اندازد، آه            بین چـشمان ترش، چشم تری می‌بیند

پـدرش را به خـدا می‌سپـرد وقتی که            به تـن او رمـق مـخـتـصـری می‌بـیند

با سراسیمگی از صبر سخن می‌گوید            این زن صابره وقتـی شرری می‌بیند

«سـالـهـا مـی‌گـذرد حـادثه‌ها می‌آید»            ناگهان بر سر یک نیزه سری می‌بیند

حرص سوغات می‌افتد به دل یک لشکر            دخـتـران را وسـط دردسـری می‌بـیند

نه برادر به برش مانده نه مادر نه پدر            پشت هر داغ، غـم بـیـشـتری می‌بـیند

مادری می‌رسد از عرش و میان گودال            تن غـارت شـده‌ای از پـسری می‌بـیند

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با پدر

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

پدرِ پـیـرِ من انـگـار که شـیـدا شده‌ای            بـینِ این بـسـتر افـتـاده، مـعـلّا شده‌ای

بـالِ پـرواز نـزن می‌شـکـنم از رفـتن            ضربه‌ای خورده‌ای انگار مداوا شده‌ای


اینقَدر شوقِ پریدن ز چه داری پدرم؟            بارِ خود بسته‌ای و خوب مهیّا شده‌ای

بعد از این زینِ ابت، زینِ ابی نیست دگر            باعـثِ خـسـتـگیِ زینب کـبـرا شده‌ای

عطر یاس است که پیچیده در این صحن وسرا            چه شده،گریه شدی پهـنۀ دریا شده‌ای

زیرِ لب زمزمه داری که سلام ای بانو            نکند مستِ حـضورِ گـلِ طـاها شده‌ای

میلِ ماندن که نداری برو ای شیرخدا            عـازمِ دیــدنِ صـدیـقـۀ کـبــرا شـده‌ای

چه کند بعدِ تو این خیلِ یتـیمانِ عرب            آن گروهی که بر آن طایفه بابا شده‌ای

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به احـتـرام منـاجـات نـیـمـه شبـهـایش            خـدا گـذشت ز ما شیـعـیـان رسـوایش

عـلـی اجـازه نـداد آبــروی مـا بـرود!            چه دیـن‌ها که نـدارد گـدا به مـولایـش


چگونه حاکم کوفه نمک غذایش بود؟!            چگونه پی ببـرد عـقـل بر معـمّـایش؟!

برای نوکر خود کـفـش نو خـرید ولی            همیشه کفش پُر از وصله داشت بر پایش

عـلی که قامت یل های شام را خم کرد            شـکـست گـریـه اطـفـال قـد طـوبـایش

طـلاق داد خـوشـی‌هـای پـوچ دنـیا را            خـوشی آخـرتـش بـود حـزن دنـیـایـش

کسی که باعلی امروز خویش را گذراند            خوشا به روز قیامت خوشا به فردایش!

خـدا گـواه به نـامـرد و مـرد رو نـزند            هرآنـکسی که فـقـط حـیدراست آقایش

کریـمی پـسران از کـریـمی پـدر است            چه خوب ارث گرفـته حسن ز بابایش

نشاند قـاتـل خود را به سـفـره کـرمش            چه رحمتی است دراین سفره مصفایش

سرش شکسته ولی عاشـقانه می‌خـنـدد            نمانـده فـاصـله‌ای تا وصـال زهـرایش

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت            جوی خون سرچشمۀ ساقی کوثر را گرفت

تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود            هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت


یک برادر سر به روی سینۀ بابا گذاشت            یک برادر نیز بر زانوی خود سر را گرفت

تکـیۀ زینب نـبایـد متـکی بـاشـد به غیر            پس نبـایـد بـازوان این دلاور را گـرفت

جامعه بعـد از امیرالمـؤمنین گـمراه شد            چون خدا از مردم ناشکر رهبر را گرفت

وقت رفتن سوی مسجد میخ در مانع نبود            دست زهرا بود آنکه شال حیدر را گرفت

دست زهرا تا قیامت حافظ جان علی است            مثل وقتی که میان شعله‌ها در را گرفت

وقت جان دادن علی می‌گفت زهرا آمده            بعد چندین سال خانه بوی مادر را گرفت

مثل زهرا که صدا زد «فضه دستم را بگیر«            بین بستر مرتضی هم دست قنبر را گرفت

از مصیبت‌های زینب گفت هنگام وداع            چند خطی روضه خواند و اشک دختر را گرفت

پیکری در قتلگاه و خنجری در دست شمر            کاش می‌شد تا از آن نامرد خنجر را گرفت

خواهری از روی تل دارد تماشا می‌کند            کاش می‌شد لااقل چشمان خواهر را گرفت

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

درد هـر جا بُـوَد دوا هـم هـست            خـوف در سـیـنـۀ رجا هم هست

من مـریض تـوأم، طـبـیبِ هـمه            این مریضی خودش شِفا هم هست


نـوکرانـت به چـشم مـن شاهـنـد            گرچه در کوی تو گدا هم هست

مــتـنِ اذن دخــول، مـی‌گــویــد:            حـرمـت خـانـۀ خُـدا هـم هـسـت

در جـوار تـو ای تـمـامـیِ خِـیـر            لـذّتـی بـهـتـر از صفـا هم هست

چونکه در ملک توست قیمتی است            گرچه ایوان پُر از طلا هم هست

بـه گُــلاب گُــلِ بـهــشـت قــسـم            گرچه اسم تو غـم زُدا هـم هست

(فَاسْـتَعِـد لِـلـبلا) به ما گـفـته‌ست            کـه کــنـار ولا، بـلا هــم هـسـت

با وجـودی که وقـفِ دار بلاست            سرِ ما گَـردِ خـاکِ پـا هـم هست

از سـکـوتِ ابـوذرت پـیــداسـت            عاشـقِ بی سر و صدا هم هست

آنـچـه گـفـتـه (فــؤاد کـرمــانـی)            وقت مدح تو حرف ما هم هست

عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
مـا عَــرَفـنـاکَ حَـقّ مَـعْـرِفـتِـک

ای که حُبّ تو اصل اسلام است            کار دین بی تو بی سر انجام است

از در خــانـۀ تـو تـا مــلــکــوت            این مسافت به قدر یک گام است

چه کسی جُز تو ای سَـلـونی گو            عالم است و علیم و عَـلّام است؟

تـا کـه داریـم خَــتـمِ نــاد عــلـی            کی نـیازی به خـتـمِ اَنعـام است؟

پـسـرت گـفـته: (نَحْـنُ ذِکْـرُ الله)            کـه بـه یـاد خُــدا دل، آرام اسـت

هـر کـسی پـات را نـبــوســیــده            باید ایـنگـونه گـفـت: ناکـام است

فــائـزون را اگـر تـویـی سـاقـیِ            دسـت مـا دور گـردنِ جـام است

مـردِ راهِ تـو در وفـایِ به عـهـد            مثل سلمان همیشه خوشنام است

جــامــۀ نــوکــریـت بـر تـنِ مــا            جلوه‌اش چون لباسِ احـرام است

لـیـلـة‌الـقَـدر بـا تـو خُـورده گـِرِه            که نـوشـتـنـد خـیـرُ الأیّـام اسـت

آن قــدر(ذُوالجـَلال)هـسـتـی کـه            در پـس نام تو (وَالإکْـرام) است

گـاه یـک بـیـت ظـاهــراً کُـهـنـه            در دلش صد هـزار پیـغـام است

عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
مـا عَــرَفـنـاکَ حَـقّ مَـعْـرِفـتِـک

هـمـه جا را تـو در نـظـر داری            از نــهــانِ هـــمـه خــبــر داری

از یَـدُ الّـلـهـی تـو مـعـلـوم اسـت            دسـت در خـلـقـتِ بــشــر داری

عُـمـرِ خـلـقـت تـمـام خـواهد شد            اگـر از صُــنـع، دسـت بـرداری

همه، ای عشق در هـوای تـوأند            تو هـوای که را بـه سـر داری؟

گـیـرم اصلاً هـمه کـریـم شـونـد            در کــرم بـــاز بـیــشــتــر داری

هـــمـــۀ ثـــروت خــدایــی تـــو            کِی نـیازی به سیم و زَر داری؟

چه کسی هـست که حـذر نکـند؟            از تـو که این قَـدَر جـگـر داری

شـاهـدِ من هـزار رکعـت توست            کـه چـقـدر اُنـس با سـحـر داری

چاه از سـوزِ آه گـرم تو سوخت            نـکـنـد بـر جـگـر شــرر داری؟

می‌کشی پای خویش را بر خاک            نــکــنــد نــیّـت ســــفـــر داری؟

بـابِ عــلــمِ نــبــی و بـابُ الـلـه            تــو دلـی پُـر ز دسـت در داری

هــر چـه داری، پـیــامـبـر دارد            هـر چـه دارد پـیـامــبــر، داری

عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
مـا عَــرَفـنـاکَ حَـقّ مَـعْـرِفـتِـک

: امتیاز

شرح حال امیر المؤمنین در شب بیست و یکم رمضان

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مثنوی

این مرد که در گوشۀ بستر نگران است            واللهِ که مظلـومتـرین مرد جهان است
از زندگى پُر غـم خود سیر شد امشب            خیبر شکن از غصه زمینگیر شد امشب


خورشید دلش خون شده و ماه زمین خورد            سخت است بگویم اسدالله زمین خورد
در بستر مظلـومیت آقاى حـنـین است            این مرد جگر سوخته باباى حسین است
طفـلان هـمه با اشک سرازیر رسیدند            واى از دل زینب همه با شیـر رسیدند
واى از دل زینب چه کند زخم سرش را            این پارچۀ خـونى و چـشمان تـرش را
با زحمت علی امر به خیرالعملش کرد            هرطور که شد زینب خود را بغلش کرد
بعض وسط حنجـره‌ها زنده شد امشب            با گریه همه خاطره‌ها زنده شد امشب
دور و بر بستر همگى مرثیه خواندند            با روضه مادر همگى مرثـیه خواندند
از آن در و دیوار عـلی خـاطـره دارد            از تـیـزی مسـمار عـلـی خـاطره دارد
زردى رخش یاد همان روى کبود است            روى لب او روضۀ بازوى کبود است
سـى سـال غـمـش را اسـدالله نـگـفـتـه            می‌گـفـت از آن درد که با چاه نگـفـته
سخت است که زن با لگـد مرد بیـفـتد            در پـیـش نـگــاه هـمـه بـا درد بـیـفـتـد
سخت است به ناموس کسى راه ببندند            سخت است که بر گریه مظلوم بخندند
من مانده به یادم زد و آیینه و ترک خورد            زهرا سر من بود که در کوچه کتک خورد

میخواست که در روضه احساس بماند            رفـتـند هـمه، گـفـت که عـبـاس بـمانـد
هم آیـنه هم آب سـپـردم به تو عـبـاس            من زینب بی‌تـاب سپردم به تو عباس
مِن بـعـد نـگـاه تو و چـشـمان عـقـیـله            سـاقـى حـرم جـان تو و جـان عـقـیـله
در کـوفـه مـبــادا بـی‌عـلـمـدار بـیـایـد            بـی‌تـو نـکـنــد بـر سـر بــازار بـیـایـد
سوگند به این خون سر و روى خضابم            دلـواپـس نـامـوسـم و آن بـزم شــرابـم

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وصیت امیرالمؤمنین علی عليه السّلام در هنگام شهادت به حضرت عباس عليه السّلام مبنی بر اینکه در کربلا مراقب برادرت حسین عليه السّلام و یا خوارت حضرت زینب باش در هیچ مقتل معتبری نیامده است است؛ لذا توصیه می کنیم به منظور دوری از تحریف و یا تدلیس احادیث تا زمانی که سند معتبری برای آن نیافتید از خواندن آن خوداری فرمائید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

میخواست که در روضه احساس بماند            رفـتـند هـمه، گـفـت که عـبـاس بـمانـد

زبانحال امیرالمؤمنین علی علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

یک جهان داغ غریبی به دلم ریخته است            قـامـت حـیـدر کـرار بـهـم ریخـته است
داغ یک عـمـر غـریـبی قـد او تا کرده            ضربـۀ تـیـغ دگـر کار خودش را کرده


ای که سی سال غم و خاطره مهمانت بود            استخوان در گلو و خار به چشمانت بود
ناله‌ات را به جـز از چاه نفـهـمید کسی            جز مغیره به تو یک لحظه نخندید کسی
گرچه صبر من و صبر حسنت بسیار است            خـندۀ قـاتـل تو داغ تر از مسـمار است

پسرانت هـمه دور و بر تو مـدهـوشـند            چشم بر چشم تو دارند و سراپا گـوشند
خوب در گوش حسینت دم و نجوا داری            صحـبت از کـربـبلا و غـم فـردا داری

پـسـرم داغ عـطـش کربـبـلا مـی‌بـیـنـی            داغ هـفـتاد و دو سـردار خـدا می‌بـیـنی
در دل مـعــرکـۀ ســرخ تـن اکــبــر را            اربـاً اربـا وسـط دشـت رهـا مـی‌بـیـنی
تیر بی‌شرم سه شعـبه، گـلوی نـاز علی            خـنـدۀ حـرمـلـه در اوج بــلا مـی‌بـیـنی
کـمرت می شکـند از غم عـباس، حسین            دست و مشک و علمش را که جدا می‌بینی
آخرین لحظه تو مجـروح درون گودال            نیزه و سنگ و سنان چوب و عصا می‌بینی
ناگهـان سیـنۀ بی‌تاب که سنگـین گردید            شمر با خنجر کُندش…همه را می‌بینی

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر

شاعر : محمد کیخسروی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باز کن چشم ترت را که تنم می‌لرزد            حـرف رفـتن نـزنی که بـدنم می‌لرزد
لب اگر باز کـنم من، سخـنم می‌لـرزد            رحم کن، پای تو دارد حسنم می‌لرزد


نکـنـد فـکـر رهـایی به سـرت افـتاده
نکـنـد شـوق پـریـدن به پـرت افـتـاده

همسرت نیست اگر، دختر تو مانده پدر            مثل پروانه به دور سر تو مانده، پدر
حسرت دست نوازشگـر تو مانده پدر            بر دلـم، داغ شب آخـر تو مـانـده پدر

خواندم از چشم تو که میل به مادر کردی
هوس خوردن یک جام ز کوثر کردی

اندک اندک غـم پـرواز تو باور کردم            یک دل سیـر نگـاهـت دم آخـر کـردم
گریه بر زردیِ روی تو و بستر کردم            یاد آن مـیخ در و کوچه و مادر کردم

عـمـق زخـم سـر تـو آمـده پـای ابـرو
میکند زخم سرت گریه به زخم پهـلو

آتـشِ داغ تو بـر جـانِ نگـاهـم کـردند            تو چه گفتی؟ که همه خانه نگاهم کردند
با اباالفـضل غـریـبانه نگـاهـم کـردند            همه با غـیـرت مـردانه نگـاهم کردند

در دل خویش برای غم من زار زدی
حرفهایی ز سر کوچه و بازار زدی؟

اغـلب شهر هـواخـواه شب قَـد قُـتـِلـند            کوفیان مشتـریِ بی‌ادب خاک و گِـلند
سنگها سنگ دلِ سنگ دلِ سنگ دلند            دخـتـرانت سـر بـازار تـمامـاً خجـلـند

همه را من ز دو چشم تر تو می‌خوانم
تو نگو! مادر من گـفته، خودم می‌دانم

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

خونی شده بال و پرت ای همسر زهرا            فـرق تو شکـسـته‌ست شبـیـه پَـرِ زهـرا

تشبـیه عجـیبی‌ست مراعات قریبی‌ست            سـجـادۀ خــونـی تـو و بــسـتــر زهــرا


امروز سـرت تـیغ نمی‌خـورد، اگر که            دیـروز نمی‌خـورد به آن در سر زهرا

داغ جگرت روضۀ مکشوف مدینه ست            از آتـش و از شعـله و از معجـر زهـرا

یک زخم تو را از نفس انداخت سه روزه            ای وای! نـود روز چه شد پیکـر زهرا

اما نـمک روضه حسـیـن است یـقـیـنـاً            چـشـم تَـرِ تو شـاهـد و چـشم تـرِ زهرا

ای شـمر! تو بیـرون بـرو از مقـتـل آقا            بیرون برو ای فـتنه ز دور و بر زهرا

بالای هـمان تل بنـشـین یا بـرو خـیـمه            گودال شلوغ است … نیا دخـتر زهـرا

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

شاعر : حسین واعظی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بغض یتـیـم‌های عرب در گـلو شکست            جان پر کشید خون به قدح شد سبو شکست

با چه حساب و قاعـده‌ای تیغ آمده است            کز پشت سر زدند سر از روبرو شکست


دنـیـا کـجـا رسـیـده کـه فـرق نـمـاز را            کفـر سقـیفه نیمه شبی با وضو شکست

فـرمـود تـیـغ زخـم دلـش را رفـو کـنـد            فـرق عـلـی زمان شروع رفـو شکست

مـوی سـپـیـد را فـلکـش رایـگـان نـداد            سی سال می‌شود که علی مو به مو شکست

طاق و رواق مسجد کوفه به خون تپید            تا پـایـه‌های عـرش الهـی فـرو شکست

در کـربلا دو مرتبه آری عـمود خورد            فرقی که ابن ملجم ملعون از او شکست

جای تمام‌ اهل حرم سنگ خورده است            هشتاد و چار مرتبه رأس عمو شکست

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر قصد خـدا خـلق امـامُ ٱلعـالمین باشد           دقـیـقـا کعـبه باید نقـطـهٔ ثقـلِ زمین باشد

رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر           کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد


عقیل از هُرم آتش باورش میشد علی باید           که در تقسیم بیت المال سرشار از یقین باشد

غمش را ریخته در عمق چاهِ بغض وقتی که           گلویش زخمی از صد استخوان آتشین باشد

تصوّر کن دل از نیش زبان پُر باشد و عمری           به جای یار، خیلِ مارها در آستین باشد

نمکدان را شکستند و نمک بر زخم پاشیدند           کمک کردند امامی سال‌ها خانه نشین باشد

مصادف شد شهادت با نزول وحی این یعنی           به این قرآن علی باید امیرالمؤمنین باشد!

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : چهارپاره

ای تـسـلای دلـم، در غـم بی‌مـادری‌ام            قصدِ رفتن بکنی، پشت سرت می‌بری‌ام
مثـلِ پـیـراهـن کعـبـه که عـزادار شده            بسـته‌ام زخـمِ تو را با گـرۀ روسری‌ام


من بمـیرم، نفـست هـمنـفـسِ درد شده            گـرمیِ زنـدگـی‌ مـا؛ بـدنت سـرد شده
ای بهـارِ منِ دلـخـسـته چرا پاییـزی؟!            چهرۀ زخمِ خزان خوردۀ تو زرد شده

لـرزه افـتاده به جانت، بـدنـم می‌لـرزد            آمـده زلـزلـۀ روضـه، تـنــم مـی‌لـرزد
دید، تا بستر پر خـونِ تو را، آه کـشید            وای، از خاطره‌هایش، حسنم می‌لرزد

روضۀ نو ننـویسید به دفتر، کافی‌ست            مقـتـلِ بازِ مرا روضۀ مـادر کافی‌ست
بعدِ سی سال، دلم بین در و دیوار است            تا بمیرم، بخدا میخ همان در کافی‌ست

آه، خورشید، غروبِ تو طلوع روضه‌ست            قامتِ خم شده‌ام مال رکوع روضه‌ست
بـایـد آمــادۀ غــم‌هـای جـدیـدی بـاشـم            لحظۀ رفتن تو تازه شروع روضه‌ست

آه، بابا چـقـدَر مـاتـم تو جـانـکاه است            بعد تو ذکر شب و روز لب من آه است
بین تقدیر من انگار، عزا حک شده است            تازه بعد از غم تو داغ حسن در راه است

وای، از همسرِ نامرد و نمکدان شکنش            وای، از خون دلش با جگرش در دهنش
وای، از فتنۀ یک پیرزن پست و حسود            تیرباران شدنش، خون تنش بر کـفنش

تازه بعد از حسنم نوبت داغی عظماست            نوبت آن همه روضه‌ست که در کرب‌و‌بلاست
غمِ مـادر،غـم بابا، و غـم سخت حسن            همه جمعند در آن داغ، که در عاشوراست

هُرم این داغ زیاد است، سرم می‌سوزد            «مرغ باغ ملکوتم» که پرم می‌سوزد
می‌رود بر سرِ نیـزه سر خونین کسی            و نظر می‌کند آنجا که حـرم می‌سوزد

تو دعا کن به عزادار، خـدا رحـم کند            بین یک لشکر خونخوار، خدا رحم کند
حق بده اینکه من از ترس به خود می‌لرزم            من و نامحرم و بازار؟!، خدا رحم کند

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

شاعر : محمدرضا نادعلیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ستارۀ سحر از بین کهکـشان می‌رفت            و جان ز پیکـرۀ هفت آسمان می‌رفت

سحر زمان طلوع است از چه رو خورشید            غروب کرد در آن روز و نیمه جان می‌رفت؟


به خلق، راه خـدا را فـقـط نـشان میداد            ولی شبانه و تـنها و بی‌نـشان می‌رفت

اگرچه کوفه پُـر از گوش کَر شده اما            برای گـفـتن این آخـرین اذان می‌رفت

از آسمان نـرسـیـده به جـاش قـربـانی            ذبیح کوفه خودش سمت امتحان می‌رفت

شکـست پـایۀ اسـلام در هـمان لحـظه            که از دو پای ولی خـدا توان می‌رفت

نه بیـن مسجـد کوفه که بـین آن کوچه            تمام هستی حیدر همان زمان می‌رفت

غـزل تـمـام شـد و مـاجـرا تـمـام نـشـد            به سمت کـرببلا تازه داستان می‌رفت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

غـزل تـمـام نـشـد مـاجـرا تـمـام نـشـد            به سمت کـرببلا تازه داستان می‌رفت

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان و عدم استناد تاریخی در مصرع اول حذف شد

میـان حجـمـۀ گودال زیـنـبـش می‌دیـد            عقیق کهنه به انگشت ساربان می‌رفت

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با بابا

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر چشمهای مضطر من رحم کن مرو            منت گـذار بر سـرِ من رحـم کن مـرو

هرگز قـسـم به فـاطـمه بابا نخـورده‌ام            اینـبـار جـان مـادر من رحـم کن مـرو


خونِ سرت عزای من اما حنای توست            بر روضه‌های پرپر من رحم کن مرو

دست دعـا گـرفـتی و بی‌تـاب رفـتـنی            امن یجـیب مضطـر من رحم کن مرو

میترسم از جدایی و از سال شصت و یک            بر آن شهـید بی‌سـر من رحم کن مرو

ای وای من ز خنجر کُند و گلوی سرخ            بر حـنـجـر بـرادر من رحـم کن مـرو

می ترسم از غـروب دهـم دشت کربلا            بابای من به معجر من رحـم کن مرو

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بس‌که خون گشت ز نامردی مردم جگرش           بود زخم جگرش سخت‌تر از زخم سرش

اوست مظلوم که تا لحظۀ جان دادن بود           استخوان در گلو و خار به چشمان ترش


نخل‌ها اشک فـشـانـدند به اشک شب او           چـاه‌هـا نـالـه کـشـیـدنـد بـه آه سـحــرش

از شبی که گُل نیلوفری‌اش خفت به گِل           نه مدیـنـه، همه جا بود سـیه در نظـرش

خود شهید و پدرِ هـشت شهید است علی           عجـبـا یک پـدر و این همه داغ پـسرش

گـاه، چـون شـمع برای بـشـریت شد آب           گاه، پروانه‌صفت سوخته شد بال و پرش

اوست مظلوم‌ترین رهبر و می‌باید خواند           از حسین و حسن و فـاطمه مظـلوم‌ترش

به خداوند قسم، سخت‌تر از زخـم جـبین           داغ زهراست که تا حشر بود بر جگرش

عمر بی‌فـاطمه جان دادن او بود که بود           فاطمه هم سپهـش هم زرهش هم سپرش

نخل «میثم» همه دم سبز که تا سبزه بود           روید از اشک علی بر همه خرمای تَرش

: امتیاز

ذکر سینه زنی شهادت امیر المؤمنین علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

علی آنکه مهر فروزان ** کشد از جمالش خجالت

عـلی آنکه با تـیـغ فـتـنه** فـدا شـد به راه عـدالـت


عـلی آنکه در جـلـوۀ او** نـمایـان شـده نـور داور

کسی که بُوَد در نگاهش** رعـیّـت یکـی با بـرادر

عـلـی نـور ایــمـان                عـلی اصـل قــرآن

بُــود ایـن نـــوایــم                علی جان علی جان

یـا حـیـدر؛ یا مـرتضی یا مـرتضی یا مـرتضی (۴)

********************************

به مـرثـیه های غـریـبی** شـده دیـده از داغ او تر

سر و چهرۀ غرق خون رفت** به دیدار زهرای اطهر

علی کشتۀ راه دین شد** وَ جانش شد از غصه بر لب

ولی گویم از عمق جانم** امـان از دل زار زیـنـب

چــه درد بــزرگـی                چـه داغ عـظـیـمی

نصیبـش شد از غم                دوبــاره یــتــیــمـی

یـا حـیـدر؛ یا مـرتضی یا مـرتضی یا مـرتضی (۴)

********************************

هـمیشه به چـاه غـریبی ** بُـوَد نـالـه و آه حــیــدر

خوش آن امتی که همیشه** بُـوَد پـیـرو  راه حــیـدر

دل پــیــروان حـقـیـقـی ** بُــوَد در  پــنــاه ولایـت

خوشا آن کسانی که هستند** هـمـیـشه به راه ولایت

بُـود اهـل دیــن را                دو  راه ســـعـــادت

ولایـــت؛ ولایـــت                شـهــادت شـهـادت

یـا حـیـدر؛ یا مـرتضی یا مـرتضی یا مـرتضی (۴)

: امتیاز

ذکر سینه زنی شهادت امیر المؤمنین علیه السلام

شاعر : رسول میثمی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

نــدارم طـاقـت چــشـم تــر تـو                نشسته خاک غربت بر سر تو

شوم راحت ز غمها زینب من                روم در پیـش زهـرا مـادر تـو


تو می‌مانی و غمهایت * فـدای سـوز صدایت * بـسوزد این دل برایت (۲)

ز بعد رفـتــنم بـابـا شوی تـنها                تو می‌مانی و درد غربت و غمها

ای، عـلی جان علی جان علی جان ** مظلوم‌ عـلی جان علی جان علی جان

**********************************************

بـبـیـن بـابـا بـرایـت بی‌قـرارم                کنار بـسـترت شد گـریـه کارم

نشـسـته بر سرم گـرد یـتـیـمی                بـرایت تـا قـیـامـت سـوگـوارم

به عشق تو من اسیرم * من از این زندگی سیرم * نرو که بی‌تو می‌میرم(۲)

غـم زینب چه بی‌اندازه شد بابا                بـرایم داغ مـادر تـازه شد بـابا

ای، عـلی جان علی جان علی جان ** مظلوم‌ عـلی جان علی جان علی جان

**********************************************

الا عـبـاس من ای نـور عـیـنـم                تو هستی ماه مـقـطوع الـیـدینم

تو در کرب‌و‌بلا گـردی فـدائی                دگـر جـان تو و جـان حـسـیـنم

به عهدت وفـاداری کن * برایش عـلمداری کن * حسین مرا یـاری کن(۲)

حسین من غریب‌است ‌و شود تنها                پس از تو می‌شود در بند ماتمها

ای‌، حسین جان حسین جان حسین جان، مظلوم ‌حسین‌جان حسین جان حسین جان

: امتیاز